تلاشی در جهت تعریف معماری معاصر ایران

با نگاهی به مسیر طی شده در طی هشت دهه اخیر

 

نوید طاهری.دانش آموخته کارشناسی ارشد معماری.دانشگاه تهران

 

معماری معاصر ایران از آن  مفاهیمی است که در ذات خود فاقد یگانگی معناست، حال چرا مفهوم معماری معاصر را با تعبیر معنایی آن آغاز می کنیم؟ شاید ساده ترین روش تعریف یک موضوع و مفهوم بخش کردن آن به واژگانیست که در برگیرنده آن مفهوم کلی هستند، در باب “معماری معاصر ایران”  نیز ما با سه  واژه ای مواجه هستیم که به صورت جدای از هم شاید تعبیری شفاف داشته باشند ولی در ترکیب واژه” معماری معاصر” نیازمند باز تعریف هستیم. شاخص ترین این نکته در معنای” معاصر بودن “است. معاصر بودنی که با توجه به زمان و مکان قرارگیری ممکن است از آنها تعبیری واحد استخراج نشود. در این گفتار تلاش دارم مفهوم کلی ” معماری معاصر ایران” و تضاد محتوایی آن را به رشته تحریر در آورم.

همانگونه که در پیشگفتار این مقال بیان گردید مفهوم ” معماری معاصر ایران” را هر آینه بخواهیم باز تعریف کنیم با یک چالش جدی مواجه هستیم، حتی اگه فهم دقیق از واژه ” معماری” و نیز جغرافیایی بنام ” ایران” داشته باشیم مفهوم معاصر و معاصر بودن دارای تناقضاتی در تعریف است. به عنوان مثال چنانچه ما دوره زمانی دو یا سه دهه اخیر را در ایران معادل ” معاصر” بدانیم آن گاه این شبهه پیش می آید که این معاصر بودن نزد یک  فرد شصت ساله معاصر تلقی می شود یا یک انسان سی ساله ایرانی؟ نگاه یک فرد شصت ساله با تجربه ای سی ساله از معماری مسلما با تجربه یک معمار جوان از معماری همسان نیست و یک ابهام معنایی در دل خود دارد بنابراین تعریف ” معاصر” بر این مبنا دچار نوعی تناقض است.

معماری معاصر ایران از دید مخاطبان جدی معماری معنایی واحد دارد و این معنا حاوی یک نکته خاص نیز هست این که معماری معاصر ایران با تعبیر نو زاده شد و در بطن خود “هم عصری” و    ” نو بودن” را هم زمان به دوش می کشد، اما این سوال برایمان پیش می اید که آیا در تمام این سه دهه در زمینه تولید و آفرینش فضای معماری جدید اتفاق جدیدی رخ ننموده که تمام این مدت عملا شاید ما آنچنان بر اندیشه هایی که داشته ایم پای فشاری کرده ایم و آنها را آنچنان قوی و غنی دانسته ایم که گویی معاصر بودن سی سال اخیر برابر با معاصر بودن امسال ماست، قاعدتاً اینگونه نیست ولی چنانچه بخواهیم معماری معاصر ایران را تعریف کنیم بایستی به پدیده هایی که در تولید و آفرینش معماری ایران موثرند نگاهی دوباره بیفکنیم، آنگاه باید دید که آیا تمام این سه دهه معنایی جدی در مفهوم معماری معاصر ایران وجود دارد یا تنها یک دهه اخیر به این مفهوم نزدیکتر است.

حال اگر این نظریه که معماری معاصر ایران را در اتفاقات سه دهه اخیر خلاصه کنیم اولاً این نگاه معطوف به نگاه شخصی نگارنده نیست بلکه معطوف به یک جامعه مدنی – اجتماعی- اقتصادی است که تولید معماری می کند و چنانچه جامعه مذکور در خودش مدام آورنده اندیشه های نو باشد آنگاه می توان گفت ما یک معماری معاصر داریم که از سه دهه قبل تا کنون مدام خود را نوسازی نموده ولی ریشه های خود را تغییر نداده و “معاصر” است در حالی که در کشور ما چنین نیست؛ چرا که ما در چند دهه اخیر با رکود جدی اندیشه های نو و نظریاتی روز آمد در باب معماری امروزمان مواجه هستیم که در محیط به سادگی قابل بازشناسی است. متأسفانه زمانی ما یک اثر را نو می پنداریم که با آثار دیگرانی که طراحی و ساخته شده اند و در جایگاه معیار قرار گرفته قیاس گردد و مقبول افتد، حال اهمیت ندارد که آن اثر دو دهه پیش تولید شده است یا دیروز.

منتها ما با این مشکل مواجه هستیم که اساساً برای معماری تعریفی واحد نداریم که هم در محیط آکادمیک و فضای دانشگاهی مقبول باشد و هم در جامعه میان توده مردم پذیرفته باشد و حتی دستگاههای ذیربط که متولی صدور پروانه های ساختمانی هستند همچون شهرداری، تعریف واحدی از مفهوم معماری معاصر و امروز ما ندارد و دردناکتر از آن حتی میان جامعه حرفه ای نیز تعریف دقیقی برای معماری معاصر شکل نگرفته است.

این مشکل از آنجا ناشی می شود که ما نه در جامعه آکادمیک و میان اساتید دانشگاهی این رشته نه در میان معماران حرفه ای در تمام چند دهه اخیر هیچ گونه هماهنگی از جهت نوع نگاه به مفهوم معماری و بالاخص معماری معاصر ایران نداشته ایم و اینکه چرا به تفاهم و بیان واحد نرسیده ایم در جای خود بایستی ریشه یابی گردد.

عملاً تا زمانی که ما به یک نگاه واحد در این باره نرسیده ایم و نتوانسته ایم تعریفی برای معماری در مقیاس ملی بیاوریم خواه ناخواه آثار معمارانه را نمی توان به درستی در تیغ نقد و مقایسه برد، مگر زمانی که ما پدیده معماری را بتوانیم به زبانی علمی با تعریفی مشخص و مقبول از دید همه متخصصین این عرصه چه آکادمیک و چه حرفه ای و چه حتی توده مردمی که در درون این آثار زیست می کنند، تبیین کنیم، تا آن زمان  فهم اینکه کدام آثار در رده این مفهوم واحد قرار می گیرند بسیار پیچیده خواهد بود، پس تا زمانی که تعریف پیش گفته حاصل نگردد عملاً انطباق آثار موجود با آثاری که در زمره ” معماری معاصر” ما قرار گیرند امکان پذیر نخواهد بود . به واقع اینکه در مقیاس جهانی تعاریفی برای ” معماری معاصر” داریم که این تعاریف هیچ گاه وارد  نظام اندیشگانی ، مطالعه، آموزش و تمرین معماری ما نشده اند ،نقصی جدی در این زمینه است.

اینکه ما تا بحال امکان چنین اتفاقی را تأمین نکرده ایم را شاید بتوان در یک ریشه یابی تاریخی مشخص نمود . شاید اگر بازگردیم به حدود هفتاد سال قبل که سیستم آکادمیک آموزش معماری برای نخستین بار وارد دانشگاههای ما شده آن زمان بهتر بتوانیم علت را توضیح دهیم ، از ابتدای امر معلمین این دانشگاه ها هیچ گونه تلاشی جهت فهم مفاهیم و مقوله های ” معماری” را در جایگاه جهانی نداشتند و این نکته  را نه معلمین و نه روسای این دانشگاهها هیچ گاه به عنوان یک امر حیاتی نپذیرفتند، اینکه مفاهیم جهانی در باب معماری بایستی بررسی و فهم می شدند و سپس در ادامه روز آمد و به هنگام می شدند همواره در این هفتاد سال آموزش معماری در این سرزمین مغفول مانده است چرا که هر پدیده ای در معماری بایستی الزاماً به تاریخچه ای که در عقبه آن است نگریسته شود در حالی که عملاً همچنین نگاهی را از ابتدا در سیستم اکادمیک خود نداشته ایم و به همین سبب نمی توان گفت سخن جدیدی شکل گرفته که در ادامه آن نگاه روش مند متصل به دستگاه فکری جهانی بوده است، و هر آینه حتی یک معلم معماری در تلاش باشد چنین روشی را در مدارسی که سراغ داریم جایگزین نماید نظام آموزشی و سرفصل های درسی حاکم این اجازه را به وی نخواهند داد.

از سویی دیگر افرادی صاحب نظر و صاحب سخن داریم که موظف به تجزیه و تحلیل پدیده های محلی در سطح جهانی هستند باید استنتاجهایی برای پدیده هایی محلی در سطح جهانی فراهم آورند ولی متأسفانه یا تلاشهای ایشان به بار نمی نشیند یا به آن توجهی نمی شود و از سوی دیگر مجموعه هایی را که ما به دنیا می آوریم اگر نیک نظر کنیم حداقل در دو دهه اخیر و با توجه به جوایز معماری ایران، توسط عده ای به سنجه داوری و قضاوت برده می شود که از یک مودت و دوستی بین خود برخوردارند و این دوستی همراه با تفاهم است و این در باب قضاوت ایشان نسبت به پدیده ها و تولیدات معماری ما نگاهی واحد را پدید آورده، یعنی این دوستان صاحب نظر حتی اندکی تمایز اندیشه در مواجه شدن با این آثار ندارند، حال سوال پیش می آیدکه چه میزان تفکرات و نگرش این حلقه واحد در این سالها از کانالهای جهانی اندیشه پردازی در باب معماری(در بازه های زمانی کوتاه) عبور داده شده است؟ چگونه توانسته بر تکنولوژی مدرن  مسلط شود و آن را بدون ترس به نظام کار حرفه ای معماری امروز وارد کند و برای آن دستورالعملهایی بیافریند؟ مادامی که چنین نظام رفتاری روشمندی خود را به روز کند و در مودت و همراهی و روز آمدی با پدیده های جهانی ارتباط درستی برقرار کند، نمی توان به کیفیت پدیده ها و آثار معماری تولید شده به درستی نظر افکند.

همچنین از سویی دیگر تا زمانی که یک شرکت مهندس مشاور یا دفتر معماری  پروژه ای را به هر شکل -درست و یا غلط- طراحی و به منصه بروز و اجرا می برد به سبب نوع ارتباطات ویژه با کارفرمای دولتی و یا خصوصی، هیچ گاه در مقام نقد و بازخواست از سوی هیچ مجموعه ای قرار نمی گیرد، چرا که نهایت ابتذال موجود در آن آثار صرفاً به سبب داشتن یک یا چند بر برونی نازیبا که ظاهراً مدرن است و با معیارهای عمومی آثاری که در ژورنالهای معماری جهان چاپ می شوند منطبق است،آن آثار را به جایگاه تمجید و تفقد می بریم حال آنکه نمی دانیم به واقع درون آن چه می گذرد؟ فرایند طراحی آن از کدام مسیر عبور کرده و به سرانجام رسیده است؟

به واقع ما اگر بخواهیم در راستای معاصر بودن معماری در ایران و در بستر فرهنگ غنی و استواری که داشته ایم و از انقلاب مشروطه به فراموشی اش سپرده ایم و عملا جامعه معماران حق خود را از این انقلاب بر نگرفته اند (بر خلاف سایر اصنافی که جنبه های مکانیکال در آن حرفه ها پررنگ است) و معماران به سبب آنکه در انقلاب مشروطیت هیچ گونه حضوری نداشتند که بعد بتوانند آن را پیگیری کنند و بر اساس آن آورنده سخن تازه ای باشند و همراه با دیگر قوانین به سنجش برده شوند و آفرینش فراورده های هنری عملا بدون هیچ سهمی از مشروطیت با توجه به تاثیر آن در فکر و روش اندیشیدن انسانها رها گردید و نتوانست این حق را از این جریان اتخاذ و خود را روزآمد کند. و ما عملا از هشتاد سال قبل که مدارس معماری را بنیاد نهادیم آفرینش معماری را به دست کسانی سپردیم که این انسانها ضمن ارزشمند بودن در سرزمین خود و نیز به صرف خدمت کردن در ایران شایسته ریاست دانشکده های معماری تازه تاسیس شمرده شدند.و به آنها قدرت دادیم که هر آن کاری را که صحیح می دانند به انجام رسانند فارغ از اینکه ذاتا معمار نبودند .آثاری که توسط این گروه از معماران و باستانشنسان غیر ایرانی در آن برهه خلق شد نظیر موزه ایران باستان ضمن حرمت گذاری به ارزشهای معماری و فرهنگی دیرینه ایران نمی توانست به عنوان الگویی مبنایی برای معماران نسل دانش آموخته مدارس معماری آن روز قرار گیرد. چرا که اصولی برای آن گونه های قابل تکثیر تعریف نکرده بودیم ما معماران نمی بایست صرفا به رگ وریشه ها و برگهای معماری مقبول گذشته بسنده کنیم و تکنیکهای به دنیا آوردن یک اثر معماری را چه در زمینه نوع مواد و مصالح بکار رفته در آن و چه در زمینه شکل دادن به فضای معماری چه در زمینه بهره وری از این آثار به تکرار آنچه در آن الگوی کهن داشته ایم محدود کنیم.آنچه مورد توجه است ما از “گدار تا سیحون ” هیچ زمانی از معماران نخواستیم که فرآورده های فکری-علمی-هنری خود را در جامعیتی ببرند که آن جامعیت متعلق به فضای فکری قابل توجهی از مردم ایران است،در هیچ زمانی از حرفه مندان جامعه معماری ایران پرسیده نشده یا چنین همتی میسر نشده که از این جامعه بپرسد زبان مشترکش در آفرینش معماری چیست؟

با وجود چهار دهه گذر از تولیدات معماری امثال سیحون و دیبا و امانت امروز ما در دنیایی ایستاده ایم که داعیه تسری افکار معمارانه اش را به سراسر گیتی در خلل جوایز جهانی دارد ولیکن کماکان در تعریف معماری معاصر ایران زبانمان الکن است و آن گونه که باید نتوانسته ایم حتی تکنولوژی- های جهانی را به زبانی محلی ترجمه کنیم و در بسیاری از موارد به تکرار الگوهایی بسنده کرده ایم و این نکته که این الگوها از کدام برهه تاریخ معماری غرب وام گرفته شده اند جای تفکر دارد هر چند چندان تفاوتی در اصل ماجرا حاصل نخواهد شد چرا که به هر روی زبان معماری امروز ما نتوانسته در خور فضای اندیشگانی انسان ایرانی معاصر باشد و ما معماران ناگزیریم برای این دوره گذار بهایی بپردازیم که شاید ساده ترین راه زبان گفتگو باشد،گفتگویی میان معماران امروز ایران فارغ از دسته بندی هایی برخواسته از جایگاه فکری –علمی-هنری معمار.

منبع: اپیزود هجدهم از پادکست معماری آرک-گپ

تلاشی-در-جهت-تعریف-معماری-معاصر